پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

و من در ادامه

سلام به همه. همه اونایی که میان و منو میبینن.نظر میگذارن یا نمیگذارن.روشن هستن یا خاموش.بهر هر صورت روزگار داره میگذره خیلی تند .خیلی .مادرم میگه خوبه آدم همیشه کمربنداشو ببنده و هر اتفاقی رو منتظر باشه .دنیای عجیب و غریبیه.دونه های دل آدما پیدا نمیشه.یا اگه بشه سخت و نایاب میشه .من ادامه دارم.خوب ،بد،شیطون ،سرما خورده،در حال دندون د رآوردن.شبای سرد تهرون،روزای کوتاه و شبای کشدار،و خلاصه این منم که گاهی سوار سه چرخه میشم و حالا اسباب بازی جدید و باز هم tolo بهترین مارک اسباب بازی بچه ها،مامان طاهره رو سیسمونی برام گذاشته بود اما حالا در آوردن و من رو یه یه ساعتی مشغول کرد و حال گاهی باهاش سرگرمم و بلاخره توجای خودش گذاشتم ...
27 مهر 1391

15 ماهگی و کارای جدید

سلام.من فردا 20 مهر میشم 15 ماهه.15 ماه یه عمر برا من.برا من که از یه دنیای پاک اومدم اینجا.برا من که پارسام.برا من که هنوز خیلی چیزای این دنیا برام غریبه.غریبه که همه چی رو که نباید دست بزنم رو میگن جیززززز.اما داغ نیست.برا من که عاشق آدمام.برا من که مادرم مامنمه.برا من که بابام دنیای بیرون رفتنامه.برا من 15 ماه یه عمر هست.اما از دیروز شروع کردم با استارت زدن و بالا رفتن از دیوار تا برسم شاه نشین خونمون.   این وبلاگ رو مادرم به عشق من و خانوادش سر پا نگه داشته.روزایی که من بزرگ میشم و هر روز اونا منونمیبینن.اما روزی چند بار با خاله هام و مامان طاهره و بابا علی حرف میزنم. حالا تصاویر رو ببینید شبا مامانم سیب زمینی و پیاز از ...
19 مهر 1391

دایره المعارف پارسا

سلام. هفته ملی کودک مبارکا مامانم نگرانه که من کم حرف میزنم.یا کامات زیادی نمیگم. اینا کلمات مورد استفاده من:  تشویق یادتون نره جیزززززززز..................خطر یا هر چی که منعش کنیم ددددر...................بیرون رفتن آ..........................آب تا......................تاب بازی به به...................غذا تو.........................توپ جیش...................به دستشویی رفتن   خیلی کمه !!!!میگید چیکار کنیم راستس از دیروز 17 مهر ماه من از قسمت  بالا نشین (قدیما میگفتن شاه نشین )خونمون بالا میرم.عکسش رو میگذاریم.کار خیلی خطر ناکیه.مامانم آیینه شممعدونش رو هم جمع کرد.متاسفم مامان ...
18 مهر 1391

خیلی عزیزم

سلام به همگی.این روزا شیرین کاریام بیشتر شده.خوب میفهمم.درکم بالاتر رفته.این عکس رو مخصوص مامان طاهره گذاشتم .چون نی نی که بودم اینطوری میخوابیدم و مامان طاهره خیلی دوست داشت اینجاآماده بیرون رفتننم و اصلا حوصله عکس گرفتن ندارم اما به خاطر مادرم اما خاندان پدری ما هنوز با اینکه 14 مهر بود دیروز رفتن گردش.این تصویر کیارش و پرینازه.کیارش نوه عموی بابام هست.آبان ماه که بشه یک سالشه.پریناز هم که 18 ماهه داره میشه.حالا از خواب پاشده که اینطوریه. و شب که اومدیم خونه باباجون گیر داده بودم به پوست پرتغالا.مادرم حرص میخورد.یه ذره پرتغال هم نذاشتم دهنم. و اما از علائقم تفنگ بازی با مامان و بابامه.بابام به مامان شلیک کنه و مامان...
15 مهر 1391

من بزرگ شدما

سلام .من الان خودم اسباب بازی انتخاب میکنم.چند روزی داشتم پدر اون پنگوئن ها رو که غزال خانوم از مشهد آورده در میاوردم.همشون رو تو مشتم میگرفتم . و حالا در آشپزخانه م پاهای مبارک در قابلمه های مامان اینجا من مثل مردا مامانم رو تا پارک همراهی میکنم  و اما من بعضی وقتا ظهر که میشه و بچه های مدرسه روبروی خونمون تعطیل میشن میرم بیرون.الان آماده هستم.کلی با کیف و کتاباشون حال میکنم و اما قسمت مهم  این پست اینه که من از میزی که جلوی بخاری جهت تمهیدات زمستان اندیشده شده بالا میرم و مهندسی میکنم بعد مامانم دیددارم با پشت بخاری صحبت میکنم نگو توپم اومجاست همون توپای ریزه که دایی برام گرفته اینم ماشین ...
10 مهر 1391

من در ادامه

سلام.بلاخره در جریان بزرگ شدن من و ادامه روزهای زندگیم برای دوستدارانم تصاویری در پی میاد که امیدوارم احوالاتم رو نشون بده. اینجا من خوابم.به پاهام نگاه کنید و نوع خوابیدنم.میگن از روی خوابیدم میشه شخصیت رو تشخیص داد یعنی واقعا اینجوریه  اما امان از وقتی جارو برقی روشن میشه.مامانم به برق میزنه و من در میارم و میگم بشین مادر من خودم کاراتو انجام میدم اما یه روز پست یه جعبه گنده آورد.بازم از خاله فرزانه ممنون اول یه بلندی پیدا کردم برا نشستن بعد اینم یکی از لباسامه و اما پارسا در محاصره ماشینهاش.البته ماشین خاله فرزانه تو فیلم موجوده و عکسی ازش نیست(البته تو عکس بالا پشت سرمه یه ماشین آبی با چرخای گنده که ...
8 مهر 1391

به روایت تصویر

سلام.ما زود میایم علتش دلتنگی فقط میتونه باشه و روز به روز عوض شدن اخلاق بنده.بی نهایت زورگو و جدیدا علاقه به بالا رفتن از مبل که تصویری ازش موجود نیست.قبلا از مبل خونه نمیتونستم بالا برم اما الان کاملا میتونم.خدا به مادرم رحم کنه و جوونی  خودم .ضمنا تنهاجایی که الان نمیتونم بالا برم تخت مامانم هست از این تخت بلنداست که جمعهرفه بودیم  پارک جنگلی سرخه حصار.لباسای من و پریناز اتفاقی هندونه ای بود.اونا که کنارمون نشسته بودن فکر میکردن ما دو قلوییم.حالا بیا بگو ما جنسامون فرق داره،ذاتمون فرق داره من اونجا چند بار خودمو خیس کردم.بالاخره تازه از خونه باباعلی اینا اومدم و آآآآآآآآآآ مورد علاقه منه اینم دختر عمه و حالا ع...
2 مهر 1391

دومین اول مهر با حضور پارسا خان مامان و باباش

سلام.اول مهر روز ازدواج پدر و مادرمه.پس اول مهر مبارک.اول مهرایی که من مدرسه میرم و جشنمون دوبله است .اول مهرایی که پر از مهر و مهربونیه. .............مامانم میگه بابا چند تا کارت عروسی برام میل کرد.یکیشومشترکا انتخاب کردیم و با همکاری مامان و  خاله وجیهه و دوستش عالمه خانوم نوشتیم: به نام مهر آفرین مهر گستر در آغازین روز مهرماه،به مهر زیر انداری ساده انداختیم،زیر سقف آسمان تا با آیین سبز نیاکانمان،آغاز گر مهری بی پایان باشیم.دستانمان را با مهر و عطوفت به هم می سپاریم تا بهروزی و شادکامامی مهر آفرین روزهای مهر انگیزمان باشد.مقدمتان گرامی و مهرتان گرما بخش محفل مهربانیمان خواهد بود.   تازه همه مهرها و با روان نویس سبز کردی...
1 مهر 1391
1